عمو نوروز
يكي بود, يكي نبود. پـير مردي بود به نام عمو نوروز كه هـر سال روز اول بهار با كلاه نمدي, زلف و ريش حنا بسته, كمرچين قدك آبي, شال خليل خاني, شلوار قصب و گيوه تخت نازك از كوه راه مي افتاد و عصا به دست مي آمد به سمت دروازه شهر.
ادامه نوشته
+ نوشته شده در یکشنبه دوازدهم آبان ۱۳۸۷ ساعت 19:56 توسط محمد
|
منابعي كه از آنها براي نوشته هاي وبلاگ استفاده شده است :